۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

نامه ای از احمدزیدآبادی به همسر مبارزش - زندان رجایی شهر، بند 4، سالن 12 ، سلول 24

مهدیه جانم!
برای تولدت مراسم کوچکی در سلولم برگزار کردم، در واقع تنها کاری که از دستم بر آمد. وقتی به سرنوشتمان می‏‌اندیشم پی‌می‏برم که بیست سال پیش ما فقط همدیگر را انتخاب نکردیم، بلکه کشف کردیم. در آن زمان شاید کمتر کسی فکر می‏‌کرد که دخترک شیطون و یک دنده و غیر سفید محمد -آقای بزرگوار- شخصیتی به غایت توانمند، خردمند، با تدبیر، شکیبا و فداکار است و می‏‌تواند از گذر سختی‌ها و رنج‌های بسیار همسر و مادری نمونه باشد. من در کنار تو و بچه‏‌هامان خوشبختی را با همه وجودم تجربه کردم و بسیار چیزها از سلوک تو آموختم. به لطف خداوند روزی که آن تجربه‏‌های دلنشین و شیرین را از نو آغاز کنیم. دیر نیست، پس تا آن روز تحمل و شکیبایی تنها راه چاره است. تولدت مبارک باشد.
احمد 29/4/90 زندان رجایی شهر، بند 4، سالن 12 ، سلول24

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر