۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

اندر احوال شریعتمداری و طعمه های بعدی اش..

 شاید تنها زمانی که به صورت پیوسته کیهان می خواندیم ، دوره ی مجادلات صبح امروز و کیهان بود و آن زمان هم ما مخالف اصلاح طلبان بودیم و حسین شریعت مداری را طبیعتا دوست داشتیم...
مجادلات سعید حجاریان و جناب حسین.
شریعت مداری از هیچ انگ و تهمتی دریغ نمی کرد و حجاریان بود آن بدتر روزگار.
گذشت و حجاریان ترور شد و نمی دانستیم به دست چه کس و می گفتند کار منافقین بوده است . تا این که آن مطلب کذایی آمد بیرون و شریعتمدار روزگار حجاریان را برادر سعید خطاب کرد و در رسایش مدحی نوشت . شاید باورش این بود که کار برادر سعید تمام است و این پرونده مختومه.
و باز زمان گذشت و آن علت و علل دیگر بر ما حقیقت فاش کرد که راهمان را از جماعت اصول گرا جدا کنیم و با دیده ی شک به همه چیز بنگریم. از آن زمان ناخوداگاه هر گاه کیهان مدح کسی را می گوید می اندیشم که نکند دوره ی این یکی هم تمام شده؟ 
ابن جماعت اثبات کرده اند که به کسی وفادار نیستند و نمی توان زیر یک لحاف با اینان استراحت کرد که اگر لحاف را پس بکشند عمل به خصلت کرده اند و اگر پس نکشند باید منتظر عقوبات بعدی بود. شراکت اینان بی طمع نیست!


حال منتظر روزی هستیم که لاریجانی ها و توکلی ها و مطهری ها و حتی احمدی نژادها ، سرکردگان فتنه می شوند و بی بصیرتان سیاسی و هر آن چه بر مملکت گذشته دستپخت بی خردی و منفعت طلبی آنان بوده است و خدا را چه دیده ای شاید مرحله ی نهایی تفتیش عقاید آنان را برادر حسین مدیریت کند...
جنابان محافظه کار سنتی امروز ! یک بار دیگر مدیحه ی برادر حسین را در وصف برادر سعید بخوانید و در احوال خود دقت کنید. این ساربان تا این قافله اینگونه ره طی می کند، ارباب است و بر احوال اهالی کاروان آن گونه می نگرند که می خواهد و رسمشان علنی شده است. ما به عقل شما شک کرده ایم اما...


۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

تو وبلاگ مرا مسدود می کنی...من به تو یاد می دهم احمق نباشی

داستان دوخته شده دهان آن شاعر معروف را همه شنیده ایم.امروز این داستان به شکل دیگری عرض اندام می کند. شاید آن کسی که وبلاگ مرا مسدود کرد، هیچ گاه این مطلب را نبیند، اما با رفتار خود نشان داد تا چه اندازه تحملش پایین و نقد پذیریش عقیم است.
اما برادر یا خواهر سانسورچی من!
طی سال های گذشته اکثر منتقدین سعی بر این داشتند تا با محترمانه ترین و منطقی ترین شکل ممکن با شما صحبت کنند. تصور سانسور فکر را از ذهن تان خارج کنید.از من به شما نصیحت . جواب معکوس می گیرید. من در آن وبلاگ پیش بینی کرده بودم که جنبشی شکل می گیرد که آینده ایران را رقم می زند و باز هم پیش بینی کردم که جنبشی وسیع تر در حال وقوع است. نکند تو از آن ناراحت شده ای؟
یک پیشنهاد دیگر:
من هیچ وقت به سانسور شما اعتقاد نداشته وندارم اما پیشنهاد می کنم روی ما حساب باز کنید هر وقت تصمیم گرفتید احمق نباشید.
دانستن حق تمامی ماست...


تبعیدی...

چند سال که توی بلاگفا بنویسی و حاضر نباشی وبلاگت رو عوض کنی، اینجوری حالت رو می گیرن. به هر حال وبلاگم را پس از سال ها مسدود کردند و مجبورم کردند اسباب کشی کنم...
از حالا اینجا می نویسم...همین

و این اولین پستم در اینجا بود...انگار هنوز به این خانه جدید عادت نکرده ام...