گاهی نوشتن سخت می شود...گاه آن چنان به بن بست می رسی که هیچ چیز انگیزه نوشتن برای تو ندارد. در خودت که غرق می شوی تصویری تو را به خود فرو می برد. رفقایی که بودند و می نوشتند و می خواندیم و امروز نیستند و دربندند و نمی نویسند و ما...
این لحظات است که تو فکر می کنی بار مسئولیتت سخت تر است. پر کردن جای افرادی که بار سنگین یک جامعه بر دوششان بود. بلند می شوی و می نویسی اما چیزی که شوق نوشتن را در تو به وجود آورده ، چیزی نیست جز تصویر شهامت او...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر